زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

♥♥شاه پریون♥♥

یادداشت روزانه

سلام به تک دخترم امروز داشتم به این فکر میکردم که چقدر جالبه یه مادر بچه ی خودش رو با تمام اسم های قشنگ صدا میزنه وقتی امروز صداتون میکردم  گفتم بیام وبرات بنویسم که چطوری صدات میزنم یعنی چه کلماتی بکار میبرم :                                      عشقم                               &nbs...
29 مرداد 1392

عکس زینب خانوم در گالری کودکان

  سلام به دختر ماهم امروز یه سری رفتم وبگردی دیدم عکستون رو تو وبلاگ گالری کودکان مدیر وبلاگ طراحی شده ، گذاشتن منم برداشتمش و براتون گذاشتم اینجا ، آخه خیلی وقت پیش براشون نظر گذاشته بودم که عکستون رو طراحی کنن و بطور کل یادم رفته بود،  حالا اینم عکس دختر نازنینم ....عاشقتم مامان جون ........................       ...
28 مرداد 1392

جشن فارغ التحصیلی مامانی!!!!

سلام به دختر عزیزتر از جانم دیروز جشن فارغ التحصیلی مامانی   بود که به همراه مامان جون رفتیم (بابای     بی ادبت هم نیومد ) خیلی دوست داشتم بیاد ولی راضی نشد حالا از این مطلب بگذریم خوب بود ولی شما خیلی اذیت کردی خدا رو شکر که مامان جون اومده بود وگرنه نمیدونستم باید چکار کنم خلاصه که کلی ازمون فیلم وعکس گرفتن مخصوصا از شما چون فیلم بردار خیلی ازت خوشش اومده بود خوش گذشت خاله افسانه هم با خونوادشون اومده بودن شوهرش آقا حمید همش میگفت زینب رو بدینش به من اونم خیلی شما رو دوست داره آخه جیگر همه تو رو دوست دارن تو هم یه ناز وعشوه ای میومدی که نگو ونپرس !!!!!! بعد از جشن بابایی اومد دنبالمون و رفتیم خونه مامان ...
26 مرداد 1392

بدون شرح

سلام به گل دخترم مسابقه نی نی وبلاگی هم تموم شد ولی خیلی نامردی بود ما که خیلییییییییی کم ،رای آوردیم ولی به اونایی که برنده شدن تبریک میگم. آخه خیلی کاره که بین این همه شرکت کننده جزء نفرات اول بشی............ حالا از این بگذریم اومدم از شیطونای این روزای شما بگم که واقعا خیلییییییی شیطونی ها گل گلکم ، عکس چندتا از این شیطونیاتون رو میذارم که ببینی جیگر مامان . راستی امروز عصر با مامان جون وخاله جون الهه رفتیم پارک شما هم کلی ذوق کرده بودی مخصوصا وقتی سرسره بازی میکردی خاله جونم تند تند ازتون عکس و فیلم میگرفت عکسا رو الان برات میذارم..........   این عکس رو خونه دوستم خاله افسانه انداختم ببین چه لمی دادی خیلی کیف ...
23 مرداد 1392

یازدهمین ماهگرد زندگیت مبارک عشقم

سلام به عزیزترین دختر روی زمین سلام به فرشته کوچولوی مامانی وبابایی. عزیزترینم دیگه داری خانوم میشی  وکم کم وارد یک سالگی میشی ومنم تو فکر یه جشن خوشگل برا دخترمم اما فعلا هیچی نمیگم آخه سورپرایزه !!!!!!!!!! درسته نمیخوام مهمونای زیادی دعوت کنم همین خودمونیا دیگه ، ولی خیلی فکر تو سرمه . دیشب عروسی دعوت بودیم شما هم فوق العاده من رو اذیت کردی بعد موفع شام دختر عمه مامانی پرسید زینب چند تا دندون داره منم گفتم تازه شده 6تا  البته این آخریه با کلی تب وسختی! نمیدونی چقد تعجب کرد گفت 6تا !!!!!!!!! باورش نمیشد و گفت ماشاالله پسر من با اینکه 2 سالشه تازه 6تا داره منم کلی خوشحال شدم. اما امروز که یه کار خیلی با حال کردی وکلی کیف ...
20 مرداد 1392

زینب خانوم و راه رفتن

سلام به عزیزترین و زیباترین هدیه خدا، دختر گلم، کم کم داری به یک سالگی نزدیک میشی و همزمان با اون راه رفتنت هر روز بهتر میشه ومن وبابایی خیلی خوشحالیم که دختر گلمون اینقدر زود داره راه میره . خانوم کوچولوی مامان از دیروز همش تب میکنی و خیلی بی حال شدی فک کنم چشمت کردم که گفتم دندونات بدون هیچ ناراحتی واذیتی در میاد !!!!!!!!!!!!!! الان دو روزه که واسه این دندونت خیلی بی حالی ومنم ناراحت دیشب تا سحر بیدار بودم که تبت نره بالا و دستمال خیس میذاشتم رو سرت عشقم ایشالا این دندونت هم زودی در بیاد تا اینقدر اذیت نشی مامانی جونم امروز از راه رفتنت فیلم گرفتم  کلی فیلم وعکس ازتون گرفتم اما چون ram reader خرابه نتونستم وارد کامپیوتر کنم اخه...
15 مرداد 1392

بالاخره 6قدم بدون کمک هورررررررررررررررررا.

سلام به عزیزترینم به دختر قشنگم الان که دارم براتون مینویسم کلی ذوق کردم چون تونستی بدون کمک یه 6قدمی راه بری خیلی خوشحالم. از این که لحظه لحظه خانوم شدنت رو میبینم خیلی خوشحالم انشاالله که اولین قدمات بهترین باشه هم برای من وبابایی هم برا خودت عزیزکم . دیروز با بابایی رفتیم باغ خوب بود من که روزه نبودم ولی بابایی حسابی تشنه شده بود و عصبانی و ثانیه به ثانیه ساعتش رو نگاه میکرد که ببینه کی اذان میگن خلاصه روز خوبی بود نزدیک افطار زنگ زدیم به بابابزرگ من وبابایی و بهشون گفتیم بیاین تو باغ دور هم باشیم بعد که اومدن بابایی کلاه بابابزرگ رو برداشت گذاشت رو سر شما خیلی با مزه شده بودی بعدا عکسش رو برات میذارم  . اینم از عکسای فر...
15 مرداد 1392

آی دندون،دندون!!!!!!!دندون پنجم

سلاممممممممممممممممممممممم به دختر گلم عاشقتم عزیزترینم بالاخره 2تا دندون از بالا خودشون رو نشون دادن چند روز پیش کنار دوتا دندون پایینی یکی تازه سر زده بود ولی الان دوتا ازبالا هم در اومد آفرین به گل دخترم که اینقدر خوش دندونه واقعا مرسی مامانی! آخه وقتی اولین دندونت در اومد خیلی ترسیدم وگفتم شما هم مثل حانیه دختر خاله زهرا سخت دندون باشی ولی خدا رو شکر بزنم به تخته خیلی عالی بودی درسته توی این مدت اصلا وزن اضافه نکردی ولی از اونی که بودی هم کمتر نشدی مرسیییییییییییی مامانی جونم ................ ...
6 مرداد 1392
1